شورای نگهبان اذیت نکند تا مردم در انتخابات به صحنه بیایند

شورای نگهبان اذیت نکند تا مردم در انتخابات به صحنه بیایند
شورای نگهبان اذیت نکند تا مردم در انتخابات به صحنه بیایند
رئیس بنیاد مستضعفان کشور درباره فضای انتخاباتی و انتخابات پیش رو گفت: من یک خواهش دارم؛ شورای نگهبان این‌قدر اذیت نکند؛ صدا و سیما این‌طوری رفتار نکند و اجازه بدهند مردم به صحنه بیایند و نمایندگان خودشان را انتخاب کنند.
رئیس بنیاد مستضعفان کشور درباره فضای انتخاباتی و انتخابات پیش رو گفت: من یک خواهش دارم؛ شورای نگهبان این‌قدر اذیت نکند؛ صدا و سیما این‌طوری رفتار نکند و اجازه بدهند مردم به صحنه بیایند و نمایندگان خودشان را انتخاب کنند.

گفت‌وگوی تفصیلی نشریه تقاطع شماره 30 | حسین دهقان که اخیرا با حکم رهبر انقلاب، ریاست بنیاد مستضعفان را بر عهده گرفته، دانش‌آموخته دکتری مدیریت و فوق لیسانس و لیسانس مهندسی متالورژی از دانشگاه تهران است. در پیشینه مدیریتی و اجرایی او فرماندهی سپاه تهران و اصفهان، جانشین فرمانده نیروی هوایی سپاه، فرمانده نیروی هوایی سپاه، جانشین رئیس ستاد مشترک سپاه، قائم‌مقام وزیر دفاع در دولت هفتم، معاون رئیس‌جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در دولت‌های هشتم و نهم دیده می شود. وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در دولت اول حسن روحانی و سپس مشاور رهبر انقلاب از دیگر مسئولیت‌های او بوده است. دهقان همچنین در اوایل دهه 60، در سوریه و لبنان نقش مهمی در شکل‌گیری و سازماندهی حزب‌الله لبنان داشته است.

در گفت‌وگو با دکترحسین دهقان که پیش از انتصاب او به ریاست بنیاد مستضعفان و قبل از عملیات موسوم به «طوفان الاقصی» انجام شده، به موضوعات مختلفی از جمله سازماندهی حزب‌الله لبنان و انتخابات مجلس دوازدهم پرداخته شده است. چکیده این گفت‌وگو با همکاری «جماران» از منظر نگاه خوانندگان فرهیخته «تقاطع» می‌گذرد.

با این سوال شروع کنیم: امسال از معدود دفعاتی بود که با وجود اینکه انتخابات آخر سال است، ولی رهبر انقلاب در سخنرانی نوروزی به آن پرداختند و گفتند که باید انتخابات پرشوری باشد چون یکی از مؤلفه‌های قدرت ملی است. شما چه توصیه‌ای دارید که چنین فضایی به‌وجود بیاید؟

من یک خواهش دارم؛ شورای نگهبان این‌قدر اذیت نکند؛ صدا و سیما این‌طوری رفتار نکند و اجازه بدهند مردم به صحنه بیایند و نمایندگان خودشان را انتخاب کنند.

بعضی می‌گویند که با این قوانین به همین مسیر ختم می‌شود.

ما چاره و راهی جز این نداریم.

برخی می‌گویند که قوانین به گونه‌ای دست شورای نگهبان است که به همین مسیر ختم می‌شود را قبول دارید؟

نه اصلاً این‌طور نیست. قوانین را کی گذاشته است؟ یک مستند قانونی بدهند.

اخیراً در مصاحبه‌ای خیلی عصبانی شده بودید و گفتید که دانش‌بنیان‌ها همه دارند می‌روند.

 خب دارند می‌روند دیگر.

راهکار چیست؟

چرا می‌روند؟ تحویلشان که نمی‌گیریم؛ تأمین‌شان که نمی‌کنیم. محدودشان هم که می‌کنیم. خب طرف چرا بماند؟ می‌خواهد زندگی کند.

گیر ما مدیریت است دیگر؟

اساساً مدیریت است.

گیر ما که فقط تحریم نیست؟

گیر ما یک کلمه کوچک است به نام «پذیرش»! بالاخره همه یک حسنی دارند دیگر. این حُسن را بزرگ کن و آن 4 تا عیبش را هم کمک کن بپوشاند. تا کسی حرفی غیر همراه با من می‌زند من نفی‌اش می‌کنم. من هر زمانی هر جا که بودم این‌کار را می‌کنم و می‌گویم نهادهای ناظر، کمک‌های من هستند، برای اصلاح من. طرف بررسی می‌کند و می‌گوید این کار این‌جا اشکال دارد. بگویم خیلی ممنون. من اگر می‌خواستم خودم بفهمم باید کلی وقت می‌گذاشتم و به جای اینکه انگ بزنم که تو می‌خواستی مرا تخریب کنی، از آن استقبال کنم.

آقای دهقان گفته شده در مدتی که در دهه شصت در لبنان بودید، اساسنامه حزب‌الله لبنان هم حاصل کار شما بود؟

نه دوستان بودند. ما هم شریک بودیم. آن موقع در لبنان وقتی من رفتم، چندین جریان آنجا وجود داشت که عمدتاً شیعی بودند ولی چیزی به اسم حزب‌الله نبود.

بیشتر جنبش امل بود.

تنها جنبش امل نبود؛ یک جنبش امل اسلامی هم داشتیم. آن طرف نبیه بری بود، این طرف ابوهشام، که از او جدا شده بود. این با انقلاب بود و آن با خودش بود. آنها خودشان را پیروان و میراث داران امام موسی صدر می‌دانستند و با همان مشی کار می‌کردند و این طرف نه؛ خودشان را متعلق به انقلاب و امام می‌دانستند، ولی خوب بودند.

روحانیت آنجا، یک عده دره‌ای بودند و عده‌ای طرفدار انقلاب بودند و بچه‌های فعال انقلابی بودند که اینها هیچ ارتباط منسجمی با هم نداشتند. در زمان امام موسی صدر، ایشان یک محور هویت‌بخش به شیعه شده بودند و زعامت و کاریزما داشت و شیعه را از وضعیت سرکوب بالا آورده بود و موضوعیت داده بود به آن. نسبت امام موسی صدر و مردم لبنان مانند نسبت امام قبل از انقلاب با مردم ما بود. ضمن اینکه ایشان یک شخصیت جدی اجتماعی فرهنگی هم داشت که این وسط با درزی‌ها و مسیحی ها کار می‌کرد تا فضایی شکل بگیرد که فشار روی شیعه نباشد و شیعه بتواند نفس بکشد. حالا بعد از آن فضایی که امام موسی به وجود آورد، بعد از ربودنش، آن وضعیت به وجود آمده بود و ما دیدیم اینهمه نیروی پراکنده وجود دارد و باید اینها را جمع کرد.

ما این‌ها را جمع کردیم و گفتیم اگر می‌خواهید برای شیعه بجنگید، اینطور باید باشد و اگر برای لبنان می‌خواهید بجنگید این مشی آن است. و تا زمانی که شما یک انسجام واحدی پیدا نکنید و یک قالب سازمانی ایجاد نکنید، کاری از پیش نمی‌برید. حالا فضای لبنان یک فضای بسیار عجیبی است و افراد بدون استثنا سیاسی هستند. یعنی شما در لبنان آدم غیر سیاسی پیدا نمی‌کنید و تا زمان پیروزی انقلاب آن‌جا جولانگاه جریان‌های فرامرزی خودش بود. فرانسوی‎ها برای خودشان آنجا آدم و جریان داشتند. آقای قذافی آن‌جا دنبال تشکیلات بود و حتی مصری‌ها بودند و تشکل‌های مختلف آن‌جا وجود داشت. همه مردم هم به نوعی به یکی از این‌ها وصل بودند و سازماندهی سیاسی غیرمحلی شده بودند و برای بیرونی‌ها کار می‌کردند.

ما باید دوتا کار می‌کردیم. یکی این‌که باید هویت‌سازی مشترکی حول ارزش‌های قابل قبول صورت می‎گرفت و دو اینکه هویت‌زدایی از جریانات غلطی که آنجا علم و کتل داشتند انجام می‌گرفت. خیلی کار کردیم برای اینکه همه را به این اجماع برسانیم که این راه حل است.

خدا رحمت کند سیدعباس [موسوی] و خدا حفظ کند سید حسن [نصرالله] را. ما به اینها گفتیم هر جا رفتید بگویید حزب‌الله. و ما آمدیم برای حزب‌الله یک اساسنامه و مرامنامه تدوین کردیم و راهبرد نوشتیم و یک نشان طراحی کردیم که همین آرم حزب‌الله است. برای آن رادیو حزب‌الله راه‌اندازی کردیم. جریده العهد را راه‌ انداختیم که ارگان حزب‌الله باشد.

فکر می‌کردید که حزب‌الله چنین گسترده شود؟

بله. معتقد بودم که ما باید در لبنان یک جریانی درست کنیم و آن موقع قدری هم لفظ مقاومت را می‌گفتیم، ولی نه به این معنا که ضد اشغالگری باشد، که مدافع سرزمین لبنان و حافظ تشیع و حتی لبنانی‌ها باشد. یعنی در زمانی که بحث می‌کردیم، این مباحث مطرح بود و این را مطرح می‌کردیم که تا اسرائیل هست، این هم هست. یعنی تا زمانی که تهدید و تجاوز اسرائیل هست، این هم باید باشد. مردم هم باید سازماندهی کرد و به کار گرفت و لذا حزب‌الله با این فلسفه وجودی باید به وجود بیاید که با تجاوز مقابله کند و از هویت لبنانی لبنان دفاع کند و به طور طبیعی بیشتر بارش بر دوش شیعه می‌نشست.

با توجه به اشرافی که شما دارید، حزب‌الله الان، با حزب‌الله آن موقع خیلی متفاوت است؟

از یک بابت خیلی متفاوت است به این معنا که توان و انسجام و اعتماد و اعتباری که الان دارد خب آن موقع نداشت ولی از جنبه دیگر، همان است و بزرگ شده است یعنی حزب‌الله تغییر ماهیت و استراتژی نداده است و فلسفه وجودی‌اش تغییر نکرده است ولی مجرب و توانمند شده و موضع تصمیم و اقدام شده است.

چقدر از این تغییری که شما می‌گویید طبیعی است، سهم شهید قاسم سلیمانی است؟

یک بحثی را همه جا می‌گویم که آیا رهبران محصول حوادث تاریخ‌اند یا رهبران تاریخ‌سازند؟ این خیلی فرق می‌کند. سردار سلیمانی به اعتقاد من در یک مقطع تاریخی در موضع فرماندهی سپاه قدس قرار گرفت که همه شرایط محیطی اقتضای یک نگاه متفاوت در سازماندهی  و اجرا را می‌کرد. اینجا بحث طالبان افغانستان بود و آنجا بحث اسرائیل بود و حاج قاسم در چند زمینه کار جدی کرد. یکی بحث آموزش و ارتقاء توان انسانی بود؛ یعنی وقت گذاشتند و افراد را آموزش تخصصی خیلی بالا دادند. آن موقع که ما بودیم، تصور اینکه اینها زرهی و موشک داشته باشند، نبود ولی اینکه اینها را نیاز دارند، همیشه بود. آموزش تمام افراد که بتوانند زرهی کار کنند، توپخانه و موشکی کار کنند، آرپی جی کار کنند و دریایی داشته باشند؛ حجم زیادی را در این زمینه گذاشتند.

در این زمان تسلیح حزب‌الله به ابزاری که قادر باشد با اسرائیل مقابله کند، انجام شد. من نمی‌خواهم درباره تأثیر خودم بگویم ولی واقعاً این طرف هم کار شد برای این موضوع. مثلاً ما با آقای شمخانی به وزارت دفاع که آمده بودیم، من امکان نداشت آن موقع آقای سلیمانی چیزی را برای حزب‌الله بخواهد و ما بگوییم که پول بدهید یا هر چیزی. می‌گفتیم ببر. چون معتقد بودیم که حزب‌الله باید سریعتر قوام بگیرد و توانمند شود.

یک چیز جالب بگویم. آن زمانی که ما بودیم، در بحث امکانات اولیه، چون لبنان در اشغال اسرائیل بود، یک عنوانی داشتیم به نام «تخزین» و جاهایی را درست کرده بودیم و سلاح‌ها را آنجا انبار می‌کردیم و بچه‌ها را هم سازماندهی کرده بودیم و افراد انگشت‌شماری می‌دانستند که ما چه چیزی در کجا داریم؟ خدا رحمت کند، حاج رضوان محور این سازماندهی و تخزین بود.

یعنی به رغم ریسک آن که اسرائیلی‌ها اشراف اطلاعاتی داشتند، ولی این کار را می‌کردید؟

خب مسیرهایی را داشتیم و از کوهستان می‌‌رفتیم. بچه‌ها هم در جاسازی قوی بودند و به نوعی این کاره بودند. یک چیز خیلی به شکوفایی حزب‌الله کمک کرد. آن هم جنگ‌ 33 روزه بود. زمانی که در سال 2000 اسرائیل از لبنان تخلیه می‌کند، همه همت ما این بود که اسرائیل در داخل لبنان احساس امنیت نکند و هر روز یک جایی از اسرائیل را در لبنان بزند. اسرائیل وقتی دید که کاری نمی‌تواند بکند، تخلیه کرد رفت و مزارع شبعا را فقط نگه داشت.

این جنگ موجب شد که اولاً اسرائیل تخلیه کند و دوم اینکه لبنانی‌ها قبول کردند که حزب‌الله ناجی است. حزب‌الله آمده اسرائیل را بیرون کرده است. اسرائیل آن جنگ را شروع می‌کند و 33 روز حزب‌الله مقابلش ایستاد و جالب است بدانید حتی در اراضی اشغالی مردم عرب مدافع اقدام حزب‌الله در مقابل اسرائیل بودند. از طرف دیگر واقعاً لبنانی‌ها در این 33 روز با همه فشاری که اسرائیل آورد، پشت حزب‌الله را خالی نکردند و اینجا بود که حزب‌الله تبدیل به یک نماد شد.

به این معنا که حزب‌الله قادر است در مقابل اسرائیل که آن موقع چهارمین ارتش دنیا بود، بایستد و آن ارتش باشد که کوتاه می‌آید نه حزب‌الله و حزب‌الله جهانی شد و تبدیل به یک مطلوب برای همه کشورهای عربی و برای همه مردم.

دوست ندارم این را بپرسم، ولی می‌پرسم. آیا شده به عنوان حسین دهقان که اساسنامه حزب‌الله را نوشته و این همه کار کرده، به حاج قاسم غبطه بخورید؟

همیشه؛ چرا بعضی موقع‌ها؟ خیلی چیزها را آدم تلاش می‌کند به آن برسد و خیلی چیزها را هم خداوند به خاطر داشته‌هایش، مسیر را برایش باز می‌کند و حاج قاسم از این نوع دوم بود. یعنی خلوصش و به معنایی تسلیمش و دیگر آن نیت خالصی که پشتوانه عظیم اعتقادی داشت، حاج قاسم را متفاوت کرده بود. نمی‌دانم اگر حاج قاسم الان در قید حیات بود به این کارهایی که ما الان در رابطه با او می‌کنیم رضایت می‌داد؟ من می‌گویم نمی‌داد.

در ارتباط با چی؟

همین کارهایی که مرقد می‌زنیم و حسینیه می‌زنیم و [ایستگاه] صلواتی می‌زنیم. بعید می‌دانم حاج قاسم با این رفتارها همراهی می‌کرد. حاج قاسم تا بود سعی می‌کرد در مقابل دوربین پیدایش نشود، ولی الان حاج قاسم یک سرمایه نمادین ملی است. ما یکی از وظایفی که داریم این است که او را صرف هیچی نکنیم. حاج قاسم یک سرمایه نمادین است. ما سرمایه اجتماعی داریم، سرمایه اقتصادی داریم، سرمایه دفاعی داریم، ولی سرمایه نمادین یعنی آن عنصری که متعلق به همه جامعه و یک ملت و یک دنیا است. این سرمایه نمادین سرمایه خلق می‌کند. یعنی می‌شود با آن سرمایه اجتماعی، اقتصادی و دفاعی درست کرد و می‌شود با آن همه کار کرد.

چند روز پیش رهبر انقلاب با سفرا و دیپلمات‌ها دیدار داشتند و برداشت‌های مختلفی از صحبت‌های ایشان شد. برداشت‌ شما چیست؟

من صحبت‌های حضرت آقا را گوش نکردم، ولی آقای خامنه‌ای شخصیتی است که در رفتار خودش در هر زمینه‌ای اصول و مبنا دارد. کسی اگر این اصول و مبنای آقا را بداند، نه تردید می‌کند و نه تحلیل نابه‌جا می‎کند. فرض کنید ایشان فرمودند که عزت، مصلحت و حکمت؛ این سه تا پایه سیاست خارجی آقا است. سوال این است آیا یکی از این‌ها بر دیگری تقدم دارد؟ آیا تعادلی بین این‌ها مطرح است؟ آیا ما با هر یک از این‌ها می‌خواهیم آن دوتای دیگر را تضمین کنیم؟ اگر می‌گوییم این سه تا یک پایه بیشتر ندارد و آن عزت و اقتدار این نظام و این کشور در پهنه جهانی است و ما باید با حکمت رفتار کنیم که این عزت را مخدوش نکنیم.

یعنی اگر می‌خواهید موضع بگیرید، بزن و درویی که نیست؛ موضعی بگیرید که موجب عزت شود، نه از موضع ترس و ضعف. حکیمانه باشد و حداقل آن این است که عقلانیت و تکیه بر یک برنامه تهیه شده از قبل باشد. یک عقلانیت با آن حاکم باشد؛ با احساس و هیجان که نمی‌شود در دنیا کار کرد. امروز جمهوری اسلامی ایران یک کشور کوچک نیست. یک قدرت و یک کشور بزرگ است که دارای قلمرو و نفوذ منطقه‌ای و تأثیر جهانی است. خب این قدرت بزرگ را همه هم دارند با آن می‌جنگند و مخالفت می‌کنند. حالا من باید از این کیان دفاع کنم پس باید حکیمانه باشد.

اما مصلحت کجاست؟ مانند همان بحث نرمش قهرمانانه که رهبری فرمودند؛ چه چیزی اقتضا می‌کند؟ سیاست کلان حفظ و ارتقاء عزت، جایگاه و شخصیت جمهوری اسلامی در خارج از کشور هست. این در حالت کلی است. از آن طرف هم باید دفاع از مستضعفین داشته باشد، باید بجنگد و این‌ها جزو اُمهات انقلاب است. الان مصلحت این است که این آسیب نبیند.

آقای دکتر قبول کنید که فضای رسانه‌ای بدی حاکم شده است؟

 بی‌عرضگی رسانه‌هایی مثل [صدا و سیما] باعث شده است. ما در روایت‌سازی وحشتناک عقب هستیم و منفعلانه عمل می‌کنیم. ما کاری می‌کنیم که به جای اینکه من بار بلند کنم شما کمک کنید، می‌نشینیم آقا بلند کنند. خب آقا متهم می‌شود. من برای چی در این مملکت هستم و چرا عنوان مسئول روی خودم گذاشته‌ام. یک زمانی می‌گفتند می‌رویم سپر رهبری می‌شویم یا رهبری را سپر خود قرار می‌دهیم؟! باید سپر رهبری باشیم. نه به معنای شخص آقای خامنه‌ای. این جایگاه، باید عزت و اقتدار و قدرت نفوذ کلمه‌اش باید حفظ شود. چرا آقا این را فرمودند؟ این را می‌گفتند بهتر نبود؟ این یعنی تضعیف خود، تضعیف رهبری، تضعیف نظام. جایی برای این حرف‌ها نیست.

بعضی دوستان انقلابی فضا را جوری پیش می‌برند که خب همین برنامه را که شروع کردیم، تفکرات مختلف می‌آیند حرف‌شان را می‌زنند، ولی آن‌چنان فضایی درست می‌کنند که یک نفر که اظهارنظری می‌کند باید به کنج رانده شود!

این‌که ضعف خودشان است. هر کسی در هر موضع و عرصه‌ای اگر دارای قدرت است، از رقیب نمی‌ترسد؛ چون رقیب را مقوم خودش می‌داند. چون هر چه رقیبت قوی‌تر باشد، شما قوی‌تر می‎شوی. رقابت یعنی ساخته شدن در میدان درگیری فعالیت یا عمل. آنجا کسی که توانمندتر است، می‌برد.

و سوال آخر اینکه، حسین دهقان به عنوان پاسدار انقلاب اسلامی که از سال 58 تا امروز پاسدار بوده است، الان بزرگترین مخاطره برای انقلاب را چه چیزی می‌داند؟

خودم را...! بزرگترین مخاطره ما در بین فعالان عرصه‌های مختلف این شده که قادر به اجماع سازی روی امهات انقلاب و نظام نیستیم تا این اجماع مبنای فعالیت‌ها و اقدامات ما شود. این اولین آن.

اما دوم اینکه ما خیلی دنیازده شده‌ایم. یک زمانی شهید بهشتی می‌گفت که ما شیفتگان قدرت نیستیم. الان سوال کنیم ما برای‌مان خدمت مهم است یا قدرت؟ بعضی وقت‌ها خیلی ساده توجیه می‌کنیم. می‌گوییم اگر قدرت نباشد، خدمت هم متصور نیست! چه کسی این حرف را زده؟ نه این‌که بگوییم شما ابزار برای خدمت نمی‌خواهید، ولی ما تلاش می‌کنیم قدرت را بگیریم. خب بعدش چه می‌کنیم؟ تلاش می‌کنیم نگهش داریم چون ما از بقیه خیلی بهتریم؟

تا زمانی که کشاکش قدرت و فتح مواضع قدرت برای ما اصل است، داریم با مواضع اصیل انقلاب فاصله می‌گیریم. من می‌گویم که این واجب کفایی است و اگر می‌‌بینم شما وارد یک عرصه شدی و می‌دانم که با شما خیلی تفاوت ندارم خب تکلیف از من ساقط شده است. من می‌آیم خدمت شما و کمک می‌کنم. ولی چرا پای شما را می‌گیرم و می‌گویم نرو؟ چون می‌خواهم نتوانی عمل کنی. چرا این کار را می‌کنیم؟ این انرژی که داریم صرف مستهلک کردن و خنثی کردن یکدیگر می‌کنیم، اگر صرف ساختن کشور می‌کردیم، خیلی وضع‌مان بهتر بود.


انتهای پیام/

https://www.titrqazvin.ir/news/15293

مطالب پیشنهادی از سراسر وب