ایران، عربستان؛ چشم‌اندازی تازه

ایران، عربستان؛ چشم‌اندازی تازه
ایران، عربستان؛ چشم‌اندازی تازه
در اواخر دولت روحانی مذاکرات دو طرف برای احیای روابط آغاز شد؛ مذاکراتی که در دولت رییسی نیز ادامه یافت و سرانجام با میانجی‌گری و تأثیرگذاری چین و محوریت شورای‌عالی امنیت‌ملی، بیستم اسفند 1401 در پکن به نتیجه رسید و طی آن، ایران و عربستان توافق کردند که تا دو ماه آینده روابط کامل دیپلماتیک خود را از سر بگیرند.
در اواخر دولت روحانی مذاکرات دو طرف برای احیای روابط آغاز شد؛ مذاکراتی که در دولت رییسی نیز ادامه یافت و سرانجام با میانجی‌گری و تأثیرگذاری چین و محوریت شورای‌عالی امنیت‌ملی، بیستم اسفند 1401 در پکن به نتیجه رسید و طی آن، ایران و عربستان توافق کردند که تا دو ماه آینده روابط کامل دیپلماتیک خود را از سر بگیرند.

گزارش تحلیلی نشربه تقاطع شماره 22 | در روزهای پایانی اولین سال قرن جدید، شاهد دگرگونی و تحولات قابل توجهی در عرصه دیپلماسی خارجی ایران بودیم. تحولاتی که این بار در نه در وزارت امور خارجه به عنوان متولی دیپلماسی خارجی و روابط بین‌المللی که با محوریت دبیرخانه شورای‌عالی امنیت‌ملی به‌مسئولیت دریابان علی شمخانی انجام پذیرفت و به‌توافق جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی برای برقراری روابط دیپلماتیک پس از 9 سال قطع رابطه انجامید.

سال 1394، با اعدام شیخ نمر توسط عربستان سعودی درحالی‌که این کشور تحت‌فشار‌های بین‌المللی قرار گرفته بود، عده‌ای در تهران در اقدامی خسارت‌بار به سفارت عربستان در تهران حمله کردند و این مکان دیپلماتیک را به آتش کشیدند. در نتیجه این حرکت، عربستان به‌صورت یک‌جانبه روابط خود را با ایران قطع کرد و کشور‌های عضو شورای همکاری خلیج‌فارس هم سفرای خود را از ایران فراخواندند و موج محکومیت جهانی علیه ایران و همدردی با عربستان شکل گرفت.

در اواخر دولت روحانی مذاکرات دو طرف برای احیای روابط آغاز شد؛ مذاکراتی که در دولت رییسی نیز ادامه یافت و سرانجام با میانجی‌گری و تأثیرگذاری چین و محوریت شورای‌عالی امنیت‌ملی، بیستم اسفند 1401 در پکن به نتیجه رسید و طی آن، ایران و عربستان توافق کردند که تا دو ماه آینده روابط کامل دیپلماتیک خود را از سر بگیرند.

چین و اهداف اقتصادی در میانجی‌گری

نقش چین در احیای این روابط بسیار مهم است. کارشناسان بر این باورند که «چین به عنوان قدرت نوظهوری که همواره با کارویژه اقتصادی آن را می‌شناسند، تقریبا از یک دهه گذشته، روند حضور خود در منطقه غرب آسیا را آغاز کرده و امروز می‌توان به صراحت عنوان کرد که این کشور در بلندمدت از بازیگران مهم فرامنطقه‌ای و البته تاثیرگذار در تحولات منطقه‌ای خواهد بود.

چین با کمک قدرت اقتصادی، ارائه پیشنهادهای اقتصادی جذاب و پیشبرد بازی برد-برد با دیگر دولت‌های منطقه و نیز با اتکا به پیشینه تاریخی خود، به خوبی توانسته در تعامل با دیگر دول خاورمیانه، دریچه‌ای نو از روابط را بگشاید. چین به مانند همه قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای سیاست خارجی‌اش، نقش‌هایی تعریف کرده است که با بهره‌گیری از این نقش‌ها، نفوذ خود را در خاورمیانه مستحکم می‌کند.

با اعلام خبر توافق ایران و عربستان در پکن، شاهد جدیدترین نقشی بودیم که چین آن را برعهده گرفته است؛ نقش میانجی‌گری نیز در راستای اهداف اقتصادی این کشور قرار می‌گیرد و در موضوع ایجاد دوباره روابط میان ایران و عربستان، چنین نقشی به‌خوبی دیده می‌شود. چین در راستای کسب هرچه بیشتر جایگاه قدرت جهانی، با راهبردی اقتصادی، ابزارهای گوناگونی را به‌کار گرفته است؛ ابزار میانجی‌گری، یکی از آن‌هاست که در توافق اخیر به خوبی مورد بهره‌برداری قرار گرفت.

خلیج‌فارس و بازار انرژی آن، از مهم‌ترین مناطقی است که دولت چین در تلاش است، نفوذ خود را در این منطقه افزایش دهد. نیاز روزافزون چین به انرژی سرشار غرب آسیا و وجود بازار گسترده اقتصادی، خواه و ناخواه، چین توسعه خواه را جذب خود می‌کند. اما نقش میانجی‌گری علی‌رغم اینکه برای اعتبار بین‌المللی یک کشور مفید است و حتی می‌تواند قدرت نرم یک کشوری را ارتقا ببخشد، اما هر دولتی نمی‌تواند درهر شرایط وموقعیتی آن‌را به‌کار گیرد.

تا پیش از این، عراق در تلاش بود تا با بالا بردن سهم بازیگری منطقه‌ای خود، نقش میانجی‌گری را افزایش دهد و دو رقیب منطقه‌ای را به کاهش تنش‌ها وادارد. اما از آن‌جایی که عراق به اندازه چین دارای سهم قدرت و نفوذ نیست و حتی خود نیز بخشی از مساله اختلافات است، از میانجی‌گری کنار گذاشته شد.

بنابراین جایگاه قدرت بین‌المللی دولت میانجی‌گر، سهم بسزایی در پذیرش این نقش دارد. مطمئناً با موفقیت‌آمیز بودن این نقش توسط چین در قبال ایران و عربستان، دستگاه سیاست خارجی چین مصمم است آن را در برنامه‌های دیگر خود پی بگیرد و چه بسا در حل برخی بحران‌های منطقه‌ای، جسارت حضور خود را به عنوان میانجی‌گر افزایش دهد. بنابراین علاوه بر قدرت و جذابیت اقتصادی چین، از این پس، دیپلماسی قدرتمند چین هم می‌تواند عامل چالش-برانگیزی برای آمریکا یا غرب باشد که موجب بیشینه‌سازی قدرت چین و کاهش حضور دولت‌های غربی در حل منازعات منطقه‌ای شود».

آمریکا و تغییر مرجعیت دیپلماسی بین‌المللی

هنری کیسینجر، سیاستمدار برجسته و تاثیرگذار آمریکایی که پیشگام سیاست تنش‌زدایی با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود و نقش مهمی در برقراری روابط ایالات متحده آمریکا با جمهوری خلق چین ایفا کرد، معتقد است: «من توافق ایران و عربستان را تغییری اساسی در وضعیت استراتژیک خاورمیانه می‌دانم. سعودی‌ها اکنون امنیت خود را با بازی با آمریکا در برابر چین متعادل می‌کنند.» او به «دیوید ایگاتیوس» تحلیل‌گر روزنامه «واشنگتن پست» گفته است: «چین در سال‌های اخیر اعلام کرد که لازم است در ایجاد نظم جهانی مشارکت داشته باشد. اکنون یک حرکت قابل توجه در این جهت انجام داده است، اما در درازمدت، ظهور پکن به عنوان یک میانجی‌گر، شرایط مرجعیت در دیپلماسی بین‌المللی را تغییر می‌دهد».

با آنچه کسینجر تاکید دارد باید اذعان کرد که ایالات متحده دیگر قدرت ضروری و ناگزیر در منطقه به‌عنوان تنها کشوری که به اندازه کافی قوی یا منعطف برای میانجی‌گری قراردادهای صلح باشد، نیست و اینک، چین مدعی سهمی از این قدرت میانجی‌گری شده است.

موضوع که «استفان والت» کارشناس سیاسی و استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد که از مدافعان رویکرد واقع‌گرایی تدافعی است و نظریات پیشگیری از جنگ‌های گسترده وی نیز از موارد بحث‌انگیز کنونی آکادمیک محسوب می‌شود، نیز بر آن تاکید دارد.

او در تحلیلی که «فارن پالسی» آن را منتشر کرده، نوشته است: «هرچند آشتی میان عربستان سعودی و ایران به میانجی‌گری چین، همسنگ دیدار 1972 ریچارد نیکسون از چین، سفر 1977 انور سادات به اورشلیم یا پیمان 1939 مولوتوف- ریبنتروپ نیست، اما اگر عملی شود، توافقی بسیار مهم به‌شمار خواهد آمد. مهم‌تر اینکه بیدارباشی است برای دولت بایدن و بقیه ساختار سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، چرا که محدودیت‌های خودتحمیلی آمریکا بر سیاستش در خاورمیانه را آشکار می‌سازد. این توافق همچنین تاکیدی است بر اینکه چگونه پکن تلاش می‌کند تا خود را به‌عنوان یک نیروی هواخواه صلح در جهان نشان دهد، ردایی که آمریکا در سال‌های اخیر، عمدتا آن را کنار گذاشته است.»

چین چگونه از پس این کار برآمد؟

«استفان والت» با طرح این سوال که چین چگونه از پس این کار برآمد؟، ادامه داده است: «این خیزش کارسازِ اقتصادی چین است که نقش فزاینده‌ای را در خاورمیانه به پکن می‌دهد. مهم‌تر اینکه چین روابط دیپلماتیک و پیوندهای تجاری دوستانه‌ای با اکثریت کشورهای منطقه دارد: با مصر، عربستان، اسرائیل، کشورهای خلیج فارس و حتی بشار اسد در سوریه. این‌گونه است که یک قدرت بزرگ، اهرم‌هایش را به حداکثر می‌رساند و روشن می‌سازد که می‌خواهد با دیگران کار کند اگر آنها مایل هستند که با او کار کنند و پیوندهایش با دیگران به آنها یادآور می‌شود که گزینه‌های دیگری هم دارد.

اما ایالات متحده، برعکس، «روابط ویژه» با برخی کشورهای خاورمیانه دارد و با دیگران هم، مهم‌تر از همه با ایران، هیچ رابطه‌ای ندارد. نتیجه اینکه کشورهای مشتری همچون مصر، اسرائیل یا عربستان سعودی، حمایت آمریکا را بدیهی و مسلم فرض می‌کنند و به نگرانی‌هایش هم چندان وقعی نمی‌گذارند، حال چه در زمینه حقوق بشر مصر باشد، چه جنگ سعودی در یمن یا کارزار دیرپا و بی‌رحمانه اسرائیل برای مستعمره کردن کرانه باختری. در همین حال، بی‌ثمرترین تلاش‌های ما برای انزوا و سرنگونی جمهوری اسلامی هم ظرفیت واشنگتن برای شکل دادن به ذهنیات، کنش‌ها و جهت‌گیری دیپلماتیک ایران را اساسا به صفر رسانده است.

این رویکرد -که محصول تلاش‌های مسموم آیپک (کمیته امور عمومی آمریکا – اسرائیل)، بنیاد دفاع از دموکراسی و امثال آن‌هاست، و البته بودجه آن را هم لابی‌های وابسته به دولت‌های عربی تامین می‌کنند- شاید روشن‌ترین نمونه از گُل به خودی در دیپلماسی معاصر آمریکا باشد. واشنگتن، با نشان دادن اینکه، نمی‌تواند کار زیادی برای پیشبرد صلح یا عدالت در منطقه انجام دهد، میدان را برای پکن باز کرد».

این تحلیل‌گر صاحب‌نظر تصریح کرده است: «به‌عنوان یک قاعده، بیشتر دولت‌های جهان خواهان صلح هستند و نمی‌خواهند که بیگانگان در اموراتشان دخالت کنند و به آنها بگویند که باید چه کاری انجام دهند. آمریکا در سی سال گذشته یا بیشتر از آن، مکررا اعلام کرده که دیگر دولت‌ها باید مجموعه‌ای از اصول لیبرال را بپذیرند (انتخابات، حاکمیت قانون، حقوق بشر، اقتصاد بازار و غیره) و به نهادهای مختلف تحت رهبری آمریکا بپیوندند. تعریف آمریکا از «نظم جهانی» ذاتا تجدیدنظرطلبانه است.

چین اما رویکرد متفاوتی را در پیش گرفته است: از سال 1979، وارد هیچ جنگ جدی‌ای نشده و مکررا پایبندی خود به حاکمیت ملی و عدم مداخله را مورد تاکید قرار داده، هرچند این کار موجب نشده است که دست از دعاوی نادرست سرزمینی یا درگیرشدن در کشمکش‌های مرزی در چندین نقطه بردارد. هیچ کس نباید تصور کند که اگر رهبران چین احساس کنند که شانس موفقیت‌شان در بکارگیری زور برای تغییر وضع موجود بالاست، در انجام این کار تردید خواهند کرد.»

استفان والت» با تاکید بر اینکه، درس آشکاری که باید دولت آمریکا بیاموزد این است که توجه بیشتری را مصروف خنثی کردن تنش‌ها، جلوگیری از جنگ‌ها و پایان بخشیدن به منازعات کند، همچنین نوشته است: «به جای آن‌که موفقیت سیاست خارجی خود را در این ببیند که چه جنگ‌هایی را می‌بریم و چه شماری از تروریست‌ها را می‌کشیم، یا مسیر و شرایط کدام کشورها را تغییر می‌دهیم. اگر آمریکا این امکان را برای چین فراهم کند که خود را به‌عنوان یک صلح‌ساز قابل اتکا مطرح کند و اجازه دهد دیگرانی هم که با او رابطه دارند، زندگی کنند، جا بیندازد، در آن صورت برای واشنگتن بسیار دشوار خواهد شد که دیگر کشورها را در کنار خود نگه دارد».

چرخش سیاسی یا مصلحت گرایی

در اینکه، ایران به تغییر رویکرد بین‌المللی خود به‌‌ویژه روابط منطقه‌ای در شرایط کنونی نیازمند است؛ تردیدی وجود ندارد. آن هم با توجه به چالش‌های فراوانی که در نتیجه پیامدهای اتهام همراهی با روسیه در جنگ اوکراین متوجه جمهوری اسلامی شده و بهبود رابطه با عربستان سعودی و به تبع آن تقویت روابط دیپلماتیک با کشورهای منطقه، می‌‌تواند راهی برای برون‌رفت از وضعیت تحت فشار کنونی باشد، اما دلایل عربستان سعودی برای چرخش در سیاست خارجی خود و برقراری رابطه با ایران چه مواردی است؟
بلومبرگ، رسانه آمریکایی در این باره نوشته است: «خواه برقراری روابط با ایران یا ارتباط با اسرائیل باشد، بن‌سلمان فقط یک اولویت اصلی دارد: اطمینان از این‌که چشم‌انداز چند تریلیون دلاری او برای دگرگونی عربستان سعودی در ریل درست باقی بماند. با این حال، برنامه‌های ولیعهد عربستان برای بازسازی اقتصاد، جامعه و جایگاه حکومتش در جهان همگی بستگی به ثبات دارد. به گفته افراد مطلع از مذاکرات رسمی عربستان سعودی با ایران که از دو سال پیش آغاز شده، این دلیل پشت پرده‌ی تلاش‌های بن‌سلمان برای محافظت از کشورش در برابر هرگونه تشدید تنش احتمالی در رویارویی اسرائیل با ایران است.

تصمیم عربستان سعودی برای احیای روابط دیپلماتیک با ایران، نتیجه محاسبات بن‌سلمان بود که عادی‌سازی روابط بهترین راه برای دستیابی به هدفش است. این اقدام برای کمک به خنثی‌سازی خطرات امنیتی طراحی شده، به‌ویژه خطراتی که ناشی از نگرانی‌هایی درمورد حمله نظامی احتمالی دولت جدید اسرائیل به ایران است.»

به‌نوشته این روزنامه، «هشام الغنام، کارشناس روابط بین‌الملل عربستان که در شش سال گذشته در مذاکرات پشت پرده با ایرانی‌ها و به‌اصطلاح گفت‌وگوهای «ریل فرعی» شرکت داشته، معتقد است: «عربستان پروژه‌ها و سرمایه‌گذاری‌های بزرگی دارد و خواهان تشدید تنش در منطقه نیست.»

تمایل بن ‌سلمان برای تضمین ثبات، حتی به قیمت به حاشیه راندن ایالات متحده به نفع چین، بر نفوذ فزاینده عربستان در سطح جهانی تأکید می‌کند. از زمان تهاجم روسیه به اوکراین، سعودی به‌عنوان صادرکننده مهم نفت به نیرویی حتی بزرگتر در بازارهای جهانی انرژی تبدیل شده است. غول نفتی عربستان یعنی آرامکو گزارش داد که در سال 2022 سود 161 میلیارد دلاری به‌دست آورده است که بزرگترین سود یک شرکت نفت و گاز در طول تاریخ است.

بن‌سلمان می‌خواهد از این سودها برای دور شدن از نفت استفاده کند و سعودی را در ردیف 15 اقتصاد برتر جهان قرار دهد. صندوق سرمایه‌گذاری عربستان، صدها میلیارد دلار سرمایه‌گذاری می‌کند تا این کشور را به یک مقصد اصلی گردشگری و سرمایه‌گذاری خارجی تبدیل کند. با این حال، اگر جنگ جدیدی در خاورمیانه رخ دهد، همه اینها ممکن است متوقف شود و شاهزاده محمد را وادار کند که برای دریافت کمک به آمریکا و چین نزدیک شود».

بن سلمان و درس‌های بسیار سخت

«ویویان نرایم»، نویسنده و تحلیلگر روابط بین‌المللی «نیویورک تایمز» از منظری دیگر به این موضوع نگریسته است. نگاهی که البته تلاش بن‌سلمان به‌منظور تبدیل عربستان به یک «هاب جهانی برای تجارت و فرهنگ» را ضرورتی برای عقب‌نشینی عربستان از مواضع قبلی خود می‌داند. او در تحلیل خود نوشته است: «پنج سال پیش، محمد بن سلمان، ولیعهد و حاکم عملی عربستان سعودی، به رهبر عالی ایران حمله کرد و اظهاراتی علیه او بیان کرد، اما هفته گذشته در تحولی که جهان را شگفت‌زده کرد، سعودی‌ها نه تنها روابط دیپلماتیک با تهران را دوباره برقرار کردند، بلکه همچنین در یک موضع‌گیری غافلگیرکننده، از «سرنوشت یکسان» دو کشور سخن گفتند.

همگرایی دیپلماتیک میان عربستان سعودی و ایران، پس از سال‌ها نزاع نیابتی در سراسر خاورمیانه، کودتایی برای چین بود که این توافق را تسهیل کرد. همچنین گشایش و آرامشی بود برای ایران که با ناآرامی داخلی و نیز با اقتصادی دست به گریبان است که زیر تحریم‌هایی سخت، زمین‌گیر شده است، اما اگر همکاری تازه میان دو طرف واقعا ریشه بگیرد، عربستان سعودی هم بهره زیادی خواهد برد.

این پیمان می‌تواند به خاموش شدن تنش‌های منطقه‌ای بینجامد که به شعله گرفتن جنگ‌ها، کارزارهای رسانه‌ای و ارسال پهپادها و موشک‌هایی انجامید که بر فراز شبه جزیره عربی پرواز می‌کردند. حل و فصل منازعه‌ای که بودجه دولت عربستان را تلف می‌کند، به شهرتش آسیب می‌زند و مانع سرمایه‌گذاری می‌شود، به اولویت بن‌سلمان تبدیل شده که در تلاش برای بازسازی بنیادین اقتصاد و جامعه این پادشاهی است؛ به این امید که کشور را به یک هاب جهانی برای تجارت و فرهنگ تبدیل کند».

«ویویان نرایم» افزوده است: «وزیر امور خارجه سعودی، شاهزاده فیصل بن فرحان، پس از بیانیه مشترک دو کشور در توئیتی گفت: «کشورهای منطقه، یک سرنوشت مشترک دارند که همکاری میان ما را به یک ضرورت تبدیل می‌کند تا الگویی از رفاه و ثبات را بنا کنیم.» دیرزمانی است که رقابت میان دو کشور اسلامی، که تنها با 150 مایل آب‌های خلیج فارس از هم جدا می‌شوند، سیاست و تجارت در خاورمیانه را شکل داده است. زمانبندی این سازش برای بسیاری از تحلیلگران یک غافلگیری بود؛ تا همین اواخر، مقام‌های رسمی سعودی گفته بودند که در گفت‌وگوها با ایران، پیشرفت اندکی به دست آمده است».

با این همه، «چندین کارشناس امر سیاست در واشنگتن، نقش چین در این مصالحه را به عنوان چالشی برای سلطه کمرنگ شونده ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه تصویر کرده‌اند. در واقع برخی مقام‌های خلیج فارس می‌گویند که آنها نمی‌توانند بیش از این بر آمریکا برای تضمین امنیتشان حساب باز کنند؛ بنابراین باید مشکلاتشان را خودشان حل و فصل کنند و اینکه چین آماده ارائه سلاح، فن‌آوری و سرمایه‌گذاری در منطقه است، بی‌آنکه شرط و شروطی را ضمیمه کند. اما دیگر تحلیلگران هشدار داده‌اند که بن‌سلمان پس از چند سال، به یک رویکرد واقع‌گرایانه‌تر در سیاست خارجی رو آورده است. آنها می‌گویند هرچند ایالات متحده همچنان شریک برتر امنیتی این پادشاهی است، اما به هرحال نمی‌توانست میانجی توافقی میان عربستان و ایران باشد؛ آن هم به خاطر روابط عمیقا آشفته‌اش با جمهوری اسلامی».

یاسمین فاروق، استاد بنیاد کارنِگی برای صلح بین‌المللی معتقد است: «این گونه نیست که عربستان سعودی کاملا آگاه نباشد که حتی یک تضمین چینی هم محدودیت‌های خودش را دارد. سعودی‌ها، در گذر این چند سال، درس‌های بسیار سختی آموختند، از جمله اینکه مجبوریم به تنوع روابط‌مان ادامه دهیم».

به باور تحلیلگران، «این واقعیت که ایران از جسارت و توانایی انجام عملیاتی شبیه حملات پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی آرامکو در سال 2019 برخوردار است، لحظه کارسازی برای سعودی‌ها بوده است. به‌نظر می‌رسد که این رخداد، بخشی از عوامل سوق دادن سعودی‌ها به گفت وگو با ایران از سال 2021 بوده است.

چرخش بن‌سلمان به سمت حل و فصل منازعات منطقه‌ای، همچنین معلول تمایل وی به تبدیل عربستان سعودی به یک قدرت جهانی متکی به خود، و نه یک کشور مشتری آمریکاست. بن‌سلمان کشور خود را به عنوان یک سنگین وزن و رهبر سیاسی خاورمیانه می‌بیند که دیگر مانند گذشته، وابسته به آمریکا نیست و مشتاق است که روابطش در آسیا، اروپا و آمریکای لاتین را مستحکم کند. البته نه به این معنی که به این زودی‌ها، آمریکا را به‌عنوان ضامن اصلی امنیتی‌اش کنار بزند، اما به هرحال به معنی تضعیف نسبی برتری آمریکا در منطقه با گسترش پیوندها با چین، کره جنوبی، هندوستان و دیگر قدرت‌هاست».

صرف‌نظر از آنکه دیدگاه کدام یک از تحلیل‌گران غربی با واقعیت‌های منطقه منطبق است و یا با چه رویکرد و نگاهی به تجدید رابطه دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی می‌نگرند، نمی‌توان این واقعیت را از نظر دور داشت که نه فقط عزم ایران برای بهبود رابطه با کشورهای منطقه حائز اهمیت بسزایی است که تغییر رویکرد دیپلماسی کشورمان و بهره‌گیری از ظرفیت تنش‌زدایی در روابط بین المللی می‌تواند در بهبود شرایط سخت اقتصادی و کاستن از فشارهای ناشی از تحریم‌ها  نیز تاثیر مهمی بگذارد.

هم‌چنان‌که عربستان در این رابطه دو سر بُرد، به منافع مورد نیاز خود دست خواهد یافت و راهی برای برون رفت از جنگ طولانی و فرسایشی یمن نیز گشوده می‌شود. هرچند در این میان، ناگفته پیداست که برنده بزرگ تعامل تازه ایران و عربستان، جمهوری خلق چین است که به‌عنوان یک قدرت جهانی، به اهداف بلندمدت فرا منطقه‌ای خود دست خواهد یافت.


انتهای پیام/

https://www.titrqazvin.ir/news/11653

مطالب پیشنهادی از سراسر وب